حقوق کار

مسائلي چند در حوزه بازار کار امروز

بازار کار

مسائلي چند در حوزه بازار کار امروز

مقدمه:

شرايط حاصله در سه دهه گذشته وضعيتي را موجب شده كه حوزه مسائل بازار کار همواره ره افراط و تفريط پيموده شده و برآيند آن اتخاذ روش‎ها و شيوه هاي مقطعي و برخورد موضعي در حل مشكلات، تا رويكردي برنامه اي و فرآيندي بوده و در اين حوزه مديريت كشور را بعضاً دچار مواضع انفعالي تا ابتكاري نموده، ضمن اين‎که عدم امنيت شغلي تبعات اجتماعي را نيز در بر داشته است.

اهداف حقوق کار و موانع آن

براي نيل به هدف اصلي حقوق كار، که همانا ايجاد توازن بين منافع طرفين قرارداد مي‎باشد، يکي از نکات قابل توجه در اصلاحات ساختاري اين است که بايد تمهيداتي توسط برنامه ريزان تدارك شود که با رعايت موازين حقوق كار و حداقل در خصوص قراردادهاي موقت، ضمن حفظ انگيزه‎هاي سرمايه گذاري و ايجاد بستر‎هايي براي امنيت اقتصادي، منابع ثروت به نحوي توزيع گردد كه منافع كارگران به‎عنوان قشر مهم جامعه نيز ملحوظ شود.

معضل اصلي اين امر از آن جا نشأت مي گيرد که به دنبال رشد جمعيت در سه دهه ي بعد از انقلاب، هرم سني در كشور ما تغيير يافته و اکنون جامعه ما، با تعداد قابل توجهي بيكار روبرو مي‎باشد. بنابراين در صورت عدم تمهيدات لازم جهت اشتغال با نرخ درصد بيكاري موجود، طي پنج سال آينده رقم ديگري به خيل بيكاران افزوده خواهد شد.

البته اگر با ديد مثبت نگاه كنيم اين دوره از اين جهت نقطه عطفي در چند دهه گذشته كشور ما به حساب مي‎آيد. بدين معنا كه چنان‎چه تمامي اجزاي نظام وارد عمل شوند مي توان اميدوار بود كه با استفاده از ظرفيت اين نيروي جوان به‎عنوان يك سرمايه ملي، و با تكيه بر برنامه ريزي كلان و هماهنگ، كشور را به سوي توليد و رونق اقتصادي سوق داد.

ليکن،‌ يكي از مسائلي كه در دهه‎هاي گذشته پديد آمده اين‎كه، به دنبال تقليل استخدام‎هاي دائم، انواع استخدام قراردادي، خريد خدمت،‌ پيماني، روزمزد و… رواج يافت. گرچه با گسترش شاغلان در اين بخش‎ها حمايت‎هاي نه چندان مطلوب بيمه‎اي را به دنبال داشته، امّا اين پوشش ضعيف هم نمي تواند آثار و عواقب ناشي از اخراج هاي اين بازار بي ثبات را جبران کند. زيرا که اين امر همواره آرامش روحي را از قشر شاغل در اين بخش‎ها سلب نموده و نتيجتاً شكوفايي پتانسيل‎هاي ذاتي آنان را تهديد مي‎نمايد. اينک پيشنهاداتي در حوزه كارآفريني و اشتغال که عمدتاً نقش کليدي دارد مطرح مي‎گردد.

راهــکارهايي در رفع معضلات فعلي

پيش از بيان هر راهکاري نکته‎اي که بايد مورد تأکيد واقع شود اين‎که، نسخه‎هاي پيچيده شده در قانون کار و مقررات جانبي آن زماني مؤثرخواهد بود كه در فضاي واجد ثبات اجتماعي، سياسي و در اقتصادي سالم پياده شود. ليکن چند نکته را نمي‎توان از نظر دور داشت:

۱) يكي از مسائلي كه در شرايط كنوني نبايد به فراموشي سپرده شود اين‎که، نقش كلي قانون كار و سياست‎هاي جانبي وزارت خانه مربوطه را از جهت ايجاد توازن بين سرمايه و نيروي كار، ‌ايجاد تعادل بين دست‎مزد و ارزش افزوده، پرداختن به مسائل رفاهي كارگران، مسأله آموزش‎هاي حرفه‎اي و مهارت هاي فني، و نتيجتاً بالا بردن سطح ظرفيت مراکز صنعتي و به وجود آوردن واحدهاي توليدي كوچك كه ضمن اشتغال زايي،‌ مكمل فعاليت هاي كارخانجات بزرگ هستند، نمي‎توان ناديده گرفت. از اين رو بايد حتي الامكان از محروم نمودن جامعه كارگري نسبت به ظرفيت هاي مثبت قانوني اجتناب نمود.

۲) بديهي است حمايت‎هاي به نفع طرف ضعيف قرارداد كار، هنگامي جواب خواهد داد که عرضه و تقاضاي كار، بيكاري آشكار و پنهان، امنيت اجتماعي جهت سرمايه گذاري داخلي و خارجي، کيفيت خدمات اداري و بانكي و گمركي براي ورود و صدور كالا و ارتباط يافتن با اقتصاد منطقه‎اي و جهاني نيز در کنار ساير عوامل، لحاظ شود.

۳) بايد توجه نمود امروزه روابط اجتماعي و اقتصادي تابع متغيرهاي ديگري نيز در سطح زندگي بين المللي گرديده كه يكي از آن‎ها ظهور شرايط پساتحريم است. از جمله اين‎که جابجايي بيشتر سرمايه‎هاي مادي خارجي و نيز غيرمادي اعم كارشناسان و متخصصين كشورهاي مختلف، تعاملات نويني را جانشين شرايط گذشته خواهد نمود. اين پديده اگر چه به ظاهر دريچه اي را براي اقتصاد کنوني خواهد گشود، ليكن بايد عوامل انگيزشي براي توليدکنندگان داخلي را دچار خدشه نکند و نيز تهديدي عليه هويت ملي نشود.

۴) به‎طور آشکارا كشور ما به لحاظ وقوع انقلاب در معرض انواع و اقسام تهديدها و فشارهاي ناشي از تحريم اقتصادي، جنگ و به ويژه اصرار دشمنان در به انزوا كشاندن در مناسبات بين المللي قرار داشته است. از طرف ديگر با توجه به فقدان زيرساخت‎هاي مسبوق به انقلاب و اقتصادي متكي به درآمد حاصل از فروش سرشار نفت كه متعلق به نسل‎هاي آينده نيز مي باشد،‌ اين سؤال مهم قابل طرح است که چگونه بايد به يك راه ميان بري دست يافت كه در مسير توسعه پايدار از يك سو از قشر کارگر و تحقق امنيت رواني وي حمايت نمود و از سوي ديگر با تثبيت جايگاه كارآفريني فضايي ايجاد شود كه كارگر و كارفرما مساعي خود را جهت تعامل،‌ نه تقابل مصروف دارند.

۵) اينک در پاسخ به سؤال فوق مي‎توان چنين بيان داشت که در شرايط فعلي، نياز به يک تحول فرهنگي و مديريتي در تمامي عرصه‎ها بيش از پيش احساس مي‎شود. تحولي که بتواند تمهيدات لازم را براي مديريت صحيح بر منابع انساني از طريق ارتقاي سطح دانش و افزايش بهره‎وري نيروي كار فراهم نمايد و نهايتاً به انتقال از دوره تکيه بر اقتصاد نفت به اقتصاد مولد و درون زا منجر شود.

با اين توصيف ضمن توجه به امنيت سرمايه‎گذاري، جذب فناوري، انعطاف پذيري و پويايي با شرايط روز، بايد به جاي اين نگاه که هر مدير، کارمند و کارگر صرفاً در انديشه سهم خواهي نابجايي از درآمد‎هاي نفتي داشته باشد، لازم است سعي نمايند با بالا بردن سطح توان کارشناسي و  فضاسازي براي همكاري‎ها و روابط انساني در محيط كار، سهم گذاري خود را در چرخه توليد و ايجاد ارزش افزوده به منصه ظهور بگذارند.

۶) بدون ترديد در صورت توسعه‎ي بازار سرمايه، کوتاه شدن فاصله‎ي بين مشاغل دائم و موقت قابل امکان مي‎باشد. زيرا با توجه به اين‎كه حلقه ارتباطي ميان بازارهاي مذكور آموزش و تقويت مهارت‎هاي شغلي مي‎باشد، لهذا جايگاه آموزش‎هاي حرفه‎اي بايد برجسته تر شود. بنابراين اكنون كه طبق آمار، درصد زيادي از مراجعه كنندگان به مراكز كاريابي افراد داراک مدارک تحصيلي بالا هستند، توجه به اهميت آموزش‎هاي حرفه‎اي مي‎تواند نقش مهمي در رفع برخي از معضلات آنان داشته باشد.

۷) ديگر اين‎که با چشم اندازي وسيع تر و به منظور نيل به هدف مهم اقتصاد مقاومتي در توسعه بازار، اساسي ترين راه‎حل ممكن در شرايط موجود چگونگي پياده نمودن اهداف خصوصي‎سازي است، كه به‎عنوان يكي از محورهاي مهم سياست نظام مطمح نظر قرار گرفته است. بديهي است براي دست يابي به چنين اهدافي، با لحاظ اين‎که به نظر مي‎رسد دست اندرکاران و مديران ارشد بايد به وفاق جدي تري دست يابند، گام‎هاي مختلفي از جمله گسترش بازار بورس، تسهيل فروش دارايي‎هاي دولتي يا عرضه سهام واحدهاي تحت پوشش بخش دولتي به مديريت و يا كاركنان آن واحدها،‌ و بالاخره اداره واحدهاي تحت پوشش بخش دولتي به‎وسيله بخش خصوصي بر اساس قرارداد اجاره بلند مدت، برداشته شده که لازم ولي کافي نمي‎باشد. زيرا كه روند خصوصي سازي بايد به‎گونه اي اعمال گردد كه منجر به اخراج وسيع كارگران در بخش‎هاي قابل واگذاري نگردد. در غير اين‎صورت با توجه به ضعف‎هاي ساختاري در پوشش دادن بيمه بيکاري، آثار و تنش‎هاي اجتماعي ناشي از آن در اين بخش‎ها،‌ به مراتب زيان بارتر از كارگراني است كه هرگز شاغل نبوده‎اند.

ظرفيتهاي مثبت در قوانين جاري

در اسناد بالا دستي سياست‎هاي اصل ۴۴ قانون اساسي، امر خصوصي سازي با انگيزه ايجاد بستر مناسب براي سرمايه‎گذاري توسط بخش تعاوني و خصوصي و با تكيه بر اهداف اشتغال زايي تبلور يافته است. ليکن بايد در عمل به‎نحوي پياده شود كه ضمن مانع شدن از تضييع سرمايه‎هاي انساني، منجر به حفظ روحيه نشاط و اميدواري كاركنان در بخش هاي مزبور گردد.

از جمله اين‎که نبايد با ظرفيت هاي مثبتي كه در قانون كار پيش‎بيني شده در تعارض باشد. يکي از اين موارد عمل به مفاد ماده ۱۲ قانون کار است که حاوي چنين رويکردي است که هر‎گاه واحد‎هاي دولتي به بخش خصوصي واگذار مي‎شود،‌ كارفرماي جديد جانشين حقوق و تعهدات كارفرماهاي قبلي بوده و كارمندان و كارگران قبلي مي‎توانند با احتساب سنوات شغلي قبل در شركت‎هاي دولتي، در اولويت به کار‎گيري مجدد با شركت‎هاي برنده مناقصه قرار گيرند.

ماحصل اين نگاه اين مي‎شود که، به‎موجب ماده مذکور يکي از حقوق مسلم کارگراني که قراردادشان قطعيت يافته، مستفاد از ماده ۲۴ قانون کار استحقاق دريافت سنوات خدمت به ميزان سالي يک‎ماه حقوق پس از بازنشستگي و بر اساس سال سي‎ام خدمت را خواهند داشت. لذا با فرض اين‎که کارفرماي جديد جانشين تعهدات کارفرماي دولتي شده، نقل و انتقال مالکيت کارگاه لطمه‎اي به حقوق کارگران از جهت حق دريافت آخرين حقوق، ضرب در سنوات خدمت نخواهد زد.

نتيجه اين‎که تغيير كارفرما كه بر اثر تحولات اقتصادي مزبور و به دنبال نياز‎هاي امروزي بازار كار صورت مي‎پذيرد يك امر طبيعي و از ديدگاه اقتصادي و اجتماعي پديده‎اي جا افتاده به نظر مي‎رسد. ليكن آن‎چه كه اهميت دارد چگونگي برخورد قانون درجهت حفظ رابطه كار بين طرفين قرارداد كار مي‎باشد. به عبارت ديگر بايد تمهيداتي انديشيده شود كه ضمن حفظ انگيزه براي پذيرش هرگونه تغيير و تحول حقوقي در واحدهاي تجاري و صنعتي، نگاه به “حق اشتغال” كارگران شاغل در واحدهاي انتقال يافته از نظرها دور نماند.

۸) اكنون كه در راستاي اجراي سياست‎هاي خصوصي‎سازي در وضعيت مالكيت شركت‎هاي دولتي تغييراتي آغاز گرديده است، توجه به منافع كارمندان و كارگران شاغل چه از جهت سنوات خدمت گذشته آنان و چه از حيث حقوق آينده شغلي و به منظور جلوگيري از سوق دادن كارگران به ورطه اخراج و يا قراردادهاي موقت و تقليل آثار سوء ناشي از آن راهكارهايي به شرح ذيل  قابل پيش‎بيني مي باشد.

چنان‎چه در ماده فوق الاشاره پيش‎بيني گرديده اولاً: كارفرماي لاحق، حق اخراج كارگران كارفرماي سابق را نداشته باشد. ثانياً: مدت خدمت كارگران پيش از تغييرات حقوقي اعم از سوابق بيمه‎اي در سازمان تأمين اجتماعي و نيز سنوات خدمت نزد کارفرما، جزو سوابق كار آنان به حساب آيد. ثالثاً: درخصوص آن دسته از شركت‎هايي كه به‎عنوان برنده مؤسسات واگذار شده جانشين دولت مي‎گردند، تشكيل تعاوني‎هاي كارمندي و كارگري (توليدي) بهترين روش جايگزين و موجب دلگرمي آنان خواهد بود. رابعاً: در فروضي كه سازمان‎ها و مؤسسات دولتي اقدام به اجاره دادن بخش خدمات و پشتيباني خود از طريق بخش خصوصي نمايند، مي‎توانند در اجراي اصول کلي قانون مدني به‎عنوان شرط ضمن عقد، پيمانكاران برنده را ضمن الزام بر رعايت مقررات قانون كار متعهد نمايند كه كارمندان و كارگران قبلي را در اولويت به کار‎گيري مجدد (با حفظ حقوق گذشته) قرار دهند. مضافاً اين‎که، در تأييد اين امر ماده ۱۳ قانون کار مقرر مي دارد در مواردي‎که کار از طريق مقاطعه انجام مي پذيرد، مقاطعه دهنده مکلف است قرارداد خود را با مقاطعه کار به نحوي منعقد نمايد، که در آن مقاطعه‎کار متعهد گردد تمامي مقررات قانون کار را در مورد کارکنان خود اعمال نمايد. حتي در تبصره ماده مذکور چنين پيش‎بيني شده است که مطالبات کارگران جزء ديون ممتازه بوده و مقاطعه دهندگان موظفند در صورت عدم ايفاء تعهد از جانب مقاطعه‎کاران، ديون مزبور را از محل مطالبات آن‎ها از جمله ضمانت حسن انجام کار، پرداخت نمايند.

آخرين مسأله‎اي که در صورت نقل و انتقال کارگاه‎ها قابل طرح است اين‎که ماده ۳۷ قانون تأمين اجتماعي چنين مقرر مي دارد: “هنگام نقل و انتقال عين يا منافع موسسات و کارگاه‎هاي مشمول اين قانون اعم از اين‎که انتقال به صورت قطعي شرطي، رهني و صلح حقوق يا اجاره باشد و اعم از اين‎که انتقال به‎طور رسمي يا غيررسمي انجام بگيرد، انتقال‎گيرنده مکلف است گواهي سازمان را مبني بر نداشتن بدهي معوق بابت حق بيمه و متفرعات آن از انتقال‎دهنده مطالبه نمايد. دفاتر اسناد رسمي مکلفند در موقع تنظيم سند از سازمان راجع به بدهي واگذارکننده استعلام نمايند. در صورتي‎که سازمان ظرف ۱۵روز از تاريخ ورود برگ استعلام به دفتر سازمان پاسخي به دفترخانه ندهد، دفترخانه معامله را بدون مفاصا حساب ثبت خواهد کرد. در فرضي‎که بنا به اعلام سازمان واگذار‎کننده بدهي داشته باشد مي‎تواند با پرداخت بدهي معامله را انجام دهد بدون اين‎که پرداخت بدهي حق واگذارکننده را نسبت به اعتراض به تشخيص سازمان و رسيدگي به ميزان حق بيمه ساقط کند. در صورت انجام معامله بدون ارائه گواهي مذکور انتقال دهنده و انتقال‎گيرنده براي پرداخت مطالبات سازمان داراي مسئوليت تضامني خواهند بود.”

در اين راستا اين پرسش مطرح است که آيا اين بدهي متعلق به کارگاه است، يا کارفرما و يا ملک محل کارگاه بدهکار مي‎باشد؟ اين سوال را بدين دليل مطرح مي‎کنيم که در فرض ورشکستگي کارگاه و در صورتي که در مزايده آن کسي شرکت نکند، اداره تصفيه به تجويز ماده ۲۷ قانون اداره تصفيه امور ورشکستگي مصوب ۲۴/۴/۱۳۱۸ اختيار دارد با جلب نظر طلبکاران، تصميم بگيرد بابت مطالبات کارگران، کارگاه را به آنان واگذار کند. بديهي است در اين‎صورت از محل فعاليت دوباره آن نه تنها بدهي ساير طلبکاران قابليت پرداخت مي‎يابد، بلکه مطالبات مالياتي و نيز تأمين اجتماعي نيز تحت نظارت اداره تصفيه قابل وصول است.

بدين ترتيب ضمن حفظ امنيت شغلي کارگران، به تجويز بند (ج) ماده يک قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي مصوب ۲۴/۵/۱۳۸۵که پيش‎بيني کرده انتقال‎گيرنده مي تواند ضمن تنظيم سند رسمي متعهد به پرداخت تعهدات سازمان شود، و به‎علاوه بنا به ذيل ماده ۳۷ قانون تأمين اجتماعي، در صورت انجام معامله بدون ارائه گواهي تصفيه، انتقال‎دهنده و انتقال‎گيرنده براي پرداخت مطالبات سازمان داراي مسئوليت تضامني خواهند بود، لذا اين مسئوليت تضامني شامل کارگران منتقل اليه نيز خواهد شد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا