۱) فرهنگِ حقوقی، گامی در مسیر زندگی بهتر
از زبان کنفوسیوس نقل شده: اگر یکسال ثمر از کاری را خواستی، گندم بکار… اگر دو سال خواستی درخت بکار، … اما اگر صد سال ثمر خواستی به مردم یاد بده…
حتماً به خاطر دارید، زمانی که پیکان داشتیم علاوه بر چهار نفر در صندلی عقب، دو نفر هم جلو و گاهی یکنفر سمتِ چپ راننده سرنشین ما بودند…حتی روزهای سیزده بدر چندتا از بچه ها روهم در صندوق عقب جا میدادیم…اما از وقتیکه کمربند فرهنگ شد، تعداد سرنشین های ما به حد مجاز بازگشت…
در دهه های قبل، شماره تلفن ها رو در دفترچه های تقویم سال نو به روز میکردیم…اما حالا با اومدن گوشی همراه، چنین فرهنگ شده که؛ نه تنها شماره های تماس، بلکه هرگونه اطلاعات با ارزش رو در اون ذخیره میکنیم… گنجینه هایی که میتواند حاوی تصاویر و فیلمهای خصوصی باشد… حتی شماره حسابها و گاهاً رمزهای بانکی و یا اطلاعات کاری و محرمانه که در صورت انتشار، عواقب جبران ناپذیری به دنبال خواهند داشت. ادامه…
از سوی دیگر، خیلی از جرائم سایبری فرهنگ شده؛ مثل اینکه بجهت سهلانگاری برخی، اطلاعات شخصی و محرمانه آنها به سرقت رفته و نه تنها از اونها اخاذی میشه، بلکه بعد از اخاذیهای کلان و پی در پی شاهد انتشار این اطلاعات در شبکههای اجتماعی نیز بوده ایم که باعث بر باد رفتن آبرو و حیثت بعضی ها شده…
همچنین داشتن قابلیت های متنوع برای گوشی های لمسی، به ابزاری برای سلفی گرفتن یا ثبت لحظاتی مانند نزاع بین دو نفر و ارسال اون برای دوستان شده… در حالیکه قبلاً بجای ثبت چنین تلخندهایی سعی میکردیم با دخالت مثبت بین اونها آشتی بدیم و حتی توصیه میکردیم خاطره اش رو برای همیشه پاک کنند…
پس بهتر نبود قبل از واردات اتومبیل و موبایل، ابتدا فرهنگ استفاده از اونها رو به ما یاد میدادند…؟!! اما بازهم دیر نشده…اکنون که عصر گردش اطلاعات شده و یادگیری به مراتب آسان تر از گذشته…، لازم نیست صد سال دیگه صبر کنیم، بلکه همین حال میشه آغاز خوبی داشته باشیم…
از طرفی دیگر، به یاد داریم که در گذشته های نه چندان دور، برای صله رحم و دیدار با فامیل و اقوام، از نزدیک بیشتر وقت می گذاشتیم… اما از وقتیکه پیامک و تلگرام اومد خیلی از اونها رو با ارسال پیام های متنی و تصویری برگزار میکنیم …همچنین وقتی به مهمانی میرفتیم با دیدارهای چهره به چهره، خیلی چیزها از جمله ارتباط صمیمی بین ما مبادله میشد. اما حالا اگر توفیق دیدار هم، آنهم سالی یکبار دست بده، بازهم سرِمون تو گوشی هاست… و حتی بجای اینکه باهم بخندیم، به کمک جوک ها و لطیفه های تلفنِ همراه… با سخره گرفتن برخی قومیت ها، به هم می خندیم…
چنین احساس میشه قبلاً بیشتر قناعت پیشه بودیم…بیشتر کار میکردیم… کمتر میخوردیم … اما حالا بنظر میرسه که، تعریف از کار فقط شده پشت میز نشینی… و شخصیت برخی از آدم ها به مصرفگرایی، برند و مارک، داشتن ماشین شاسی و خونه و گوشی آنچنانی!!! پس کی میخوایم تولید کنیم و تا کی میخوایم سرنوشت خودمون رو بدست کشورهایی مانند چین و کره بدیم… مگر اونها تا چند دهه پیش بجز سنجاق قفلی، فانوس و دگمه قابلمه ای چیز دیگه به ما می دادند… و در عوض از ما کالاهایی مانند صنایع دستی و نساجی، زردچوبه و ادویه جات، خشکبار و غیره میگرفتند… بطوریکه ما چهره ممتازی در منطقه داشتیم…
اما بیاییم بهم یادآوری کنیم برای تجدید نظر در الگوهامون، هیچ موقع دیر نیست… برای دستیابی به حق اشتغال و در جهت حمایت از جوانان میهن، همین حالا میتونه آغاز خوبی باشه… اینطور نیست…؟
ممنون واقعا قابل تامل است…