
نحوه تجدیدنظر خواهی
مقدمه:
گاهی در دعوایی که مطرح میکنیم یا بر علیه ما مطرح میشود، رأیی به ضرر ما صادر میشود اما باید توجه داشت که این پایان راه نیست و کسی که حکم علیه او صادر شده است، میتواند نسبت به رأی صادره اعم از حقوقی و کیفری اعتراض کند. بنابراین پس از تایید حکم دادگاه بدوی و یا پایان زمانی که شخص بازنده دعوی مهلت دارد تا به رأی دادگاه اعتراض کند، اصطلاحاً میگویند رای قطعی شده است، یعنی تا قبل از این که یکی از این دو اتفاق بیفتد هنوز رأی قطعی نشده و احتمال تغییر آن وجود دارد.[۱]
۷-۱- تعریف
تجدیدنظر خواهی، عبارت است از درخواست رسیدگی دوباره به پرونده توسط دادگاه تجدیدنظر که به منظور بازبینی روند دادرسی در دادگاه بدوی و نهایتاً اصلاح رأی صادرشده انجام میپذیرد. بر این اساس چنانچه رأیی که صادر شده، حضوری باشد، تنها راه اعتراض به آن تجدیدنظر خواهی است.
اختیارات دادگاه تجدیدنظر
در مرحله تجدیدنظر، پروندهای که یکبار درباره آن قضاوت شده، مجدداً مورد رسیدگی ماهوی قرار میگیرد؛ لذا دادگاه تجدیدنظر بهعنوان دادگاه عالی، از همان اختیاراتی برخوردار است که دادگاه نخستین دارا بوده است. بر این پایه، دادگاه تجدیدنظر میتواند کلیه اقداماتی را که برای احراز واقعیت لازم است (مانند تحقیق از شهود، رسیدگی به اصالت اسناد و…) انجام دهد. بدیهی است اگر دادگاه تجدیدنظر چنین تشخیص دهد که دادگاه بدوی، رسیدگیهای لازم را به درستی انجام داده، از تکرار آن خودداری میکند و رسیدگی دادگاه بدوی را تایید میکند. بالعکس اگر به نظر دادگاه تجدیدنظر، رسیدگی دادگاه بدوی اشکال داشته باشد، خود رسیدگی را به نحو صحیح انجام میدهد و رأی شایسته صادر میکند.
به موجب مادهی ۳۶۲ قانون آیین دادرسی مدنی ادعایی که در مرحلهی نخستین مورد رسیدگی واقع نشده، نمیتواند در مرحله تجدیدنظر مطرح شود.
۷-۲- آراء قابل تجدید نظر
برطبق ماده ۳۳۱ قانون آیین دادرسی مدنی در امور حقوقی، احکام زیر قابل درخواست تجدیدنظر است:
الف- در دعاوی مالی که خواسته یا ارزش آن از سه میلیون ریال متجاوز باشد.
ب- کلیه احکام صادره در دعاوی غیرمالی.
در مباحث پیشین تفاوت بین دعاوی مالی و غیرمالی به تفصیل بیان گردید، لیکن در اینجا میتوان یادآور شد: “اگر خواسته، وجه اعم از رایج و غیر رایج باشد و یا اینکه حق موضوع نزاع، مالی یا خواسته قابل تقویم به پول باشد دعوا مالی خواهد بود. … غیرمالی بودن دعوا و بیش از سه میلیون ریال بودن بودن خواسته یا بهای آن ضابطه تجدیدنظر پذیری آراء است.”[۲]
با این توصیف دعاوی مالی مواردی از قبیل انواع مطالبه، اثبات مالکیت، فسخ و بطلان سند و دعوای غیرمالی که قابلیت تجدیدنظر دارد، دعوایی است که موضوع آن به خواهان حقی را که مستقیماً قابل مبادله با پول باشد، نمیدهد. مانند نسب، زوجیت و غیره. لیکن باید توجه داشت برخی دعاوی غیرمالی بهگونهای هستند که اگرچه ذاتاً مالی محسوب میشوند اما قانونگذار از پارهای جهات آنها را در حکم دعاوی غیرمالی دانسته و در آن تعیین بهای خواسته لازم نمیباشد. مانند خلع ید در صورتیکه مالکیت مورد نزاع نباشد، درخواست افراز تقسیم و فروش اموال مشاع در صورتیکه مالکیت مورد نزاع نباشد، دعاوی روابط موجر و مستاجر بهجز اجور معوقه، مزاحمت و ممانعت از حق و تصرف عدوانی.
ج- تصمیمات راجع به امور حسبی، قابل تجدید نظر نمیباشند. لازم به ذکر است که، امور حسبی مربوط به احوال شخصیه است و در آن به اموری نظیر قیمومت، اموال بهجای مانده از میت، غائب مفقودالاثر، محجورین و موارد مرتبط با آن پرداخته میشود که دادگاهها مکلفند بدون اینکه در مورد آن امور، اختلاف و مرافعهای بین اشخاص بهوجود آمده باشد، وارد رسیدگی شوند، بهجز موارد مصرحه در مواد ۴۷، ۴۸، و ۶۶ قانون امور حسبی که عبارتند از: رأی مبنی بر حجر، بقای حجر، رد درخواست حجر، رد درخواست بقای حجر، رد درخواست رفع حجر، حکم عزل وصی، عزل قیم، عزل ولی قهری و حکم ضم امین.
د- حکم راجع به متفرعات دعوی در صورتیکه حکم راجع به اصل دعوا قابل تجدیدنظر باشد. البته منظور از متفرعات دعوی، حقوقی است که علاوه بر اصل خواسته قابل مطالبه بوده و این مطالبه مستلزم اقامه دعوی مستقل نباشد و به صرف درخواست آن در دادخواست قابل رسیدگی باشد مانند هزینه دادرسی، حقالوکاله وکیل، خسارت ناشی از تاخیر تأدیه دین و هزینه کارشناس.
شایان توجه است که، احکام مستند به اقرار در دادگاه یا مستند به رأی یک یا چند نفر کارشناس[۳] که طرفین کتباً رأی آنان را قاطع دعوی قرار داده باشند، همچنین در صورتیکه قبل از صدور رأی، طرفین دعوی کتباً حق تجدید نظرخواهی را از خود سلب کرده باشند، قابل درخواست تجدیدنظر نیستند. مگر آنکه در خصوص صلاحیت دادگاه یا قاضی صادرکننده رأی باشد. در اینجا لازم به اشاره است که، در مواردی از قبیل اینکه دادرس يا همسر يا فرزند او دارای نفع شخصی در موضوع مطروحه باشند یا موردی که دادرس يا همسر يا فرزند او، وارث يكی از اصحاب دعوی باشد، حق ادامه رسیدگی ندارد.[۴]
در خصوص قابلیت تجدیدنظر نسبت به قرارهای صادره از جانب دادگاه بدوی ذیلاً توضیح خواهیم داد، لیکن در بیان فرق بین حکم و قرار باید گفت بر اساس ماده ۲۹۹ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، “چنانچه رای دادگاه راجع به ماهیت دعوی و قاطع آن به طور جزیی یا کلی باشد، حکم و در غیر این صورت قرار نامیده میشود.”
بنابراین اگر تصمیم دادگاه دارای دو ویژگی ذیل باشد، آن تصمیم، حکم نامیده میشود؛ اولاً: به اصل اختلاف طرفین دعوی رسیدگی شود. به عنوان مثال، شخص الف در دادگاه، دعوایی اقامه کرده و مدعی میشود که شخص ب به اتومبیل وی زیان وارد آورده است. شخص ب در مقابل میگوید که شخص الف اصلاً مالک خودرو نیست تا بتواند خسارت وارده را مطالبه کند؛ تصمیمی که دادگاه در رابطه با درست یا غلط بودن گفتههای شخص ب میگیرد، مربوط به ماهیت دعوی نیست و حکم محسوب نمیشود.
زیرا ماهیت و اصل دعوی در مثال فوق، وارد آمدن خسارت به یک خودرو بوده؛ نه اینکه مالک آن حودرو، چه کسی است. ۲- آن تصمیم، دعوای مطرحشده را تمام کند برای مثال اگر دادگاه به علت پیچیده بودن و تخصصی بودن یک دعوی، قرار ارجاع امر به کارشناس صادر کند و دستور بدهد که پرونده را نزد کارشناس بفرستند، به هیچوجه نباید گفت که قاضی در مورد دعوی حکم صادر کرده است.
در باره مفهوم قرار هم باید گفت، هرگاه دادگاه تصمیمی بگیرد که مربوط به ماهیت دعوی نباشد یا قاطع دعوی محسوب نشود، آن تصمیم، قرار نامیده میشود. در مثال فوق، اگر دادگاه در دعوای شخص الف علیه شخص ب، تصمیم بگیرد که واقعاً شخص ب به خودروی خواهان خسارت وارد کرده، این تصمیم “حکم” نامیده میشود. این در حالی است که اگر در یک دعوی، یکی از طرفهای اختلاف ادعا کند که دادگاه بر طبق قانون، صلاحیت رسیدگی به اختلاف را ندارد، تصمیمی که دادگاه در این خصوص میگیرد، “قرار” است؛ نه حکم.
اینک با توجه به مفهوم قرار شایان ذکر است که، مطابق ماده ۳۳۲ آیین دادرسی مدنی قرارهای زیر در صورتیکه حکم راجع به اصل دعوی قابل درخواست تجدیدنظر باشد، قابل تجدیدنظر است:
الف- قرار ابطال دادخواست یا رد دادخواست که از دادگاه صادر شود
ب- قرار رد دعوی یا عدم استماع دعوی
ج- قرار سقوط دعوی
د- قرار عدم استماع دعوی
توضیح اینکه قرار رد دعوی، ناظر به مواردی است که دعوی فی نفسه صحیح و وارده است، لیکن و یک عامل خارجی و یا نقض یکی از ارکان دعوی مثل حجر خواهان یا عدم توجه دعوی به خوانده و غیره مانع ادامه رسیدگی است. و اگر آن رکن کامل شود یا نقص مرتفع شود دعوی قابل تعقیب بوده و ادامه خواهد یافت.
در حالیکه در مورد قرار عدم استماع دعوی، اصولاً رسیدگی توسط دادگاه انجام نگرفته است و مبنای اتخاذ چنین تصمیمی از سوی دادگاه آن است که شرطی از شرایط اساسی اقامه دعوی وجود ندارد. بهعنوان مثال مدعی در دعوای مطروحه ذینفع نیست، مانند اینکه موجر قبل از انقضای مدت اجاره در واحد مسکونی، دادخواست تخلیه تقدیم دادگاه نماید.
قرار سقوط دعوی وقتی صادر میشود كه دعوی بهطور كلی منتفی شود و حق تعقیب آن دعوی از خواهان برای همیشه سلب گردد. مانند اینکه وقتی ادای سوگند به خواهان واگذار شده باشد و او از اتیان سوگند امتناع نماید قرار سقوط دعوی صادر میشود.
۷-۳- جهات تجدید نظر
بهموجب ماده ۳۴۸ قانون آیین دادرسی مدنی موارد ذیل علل و جهات درخواست تجدیدنظر تلقی میشود:
الف – ادعای عدم اعتبار مستندات دادگاه.
ب – ادعای فقدان شرایط قانونی شهادت شهود.
ج – ادعای عدم توجه قاضی به دلایل ابرازی.
د – ادعای عدم صلاحیت قاضی یا دادگاه صادركننده رأی.
ه ـ – ادعای مخالف بودن رأی با موازین شرعی و یا مقررات قانونی.
با توجه باینکه شرایط شهود عبارت از: بلوغ، عقل، ايمان، طهارت، عدالت، عدم وجود نفع شخصي براي او يا رفع ضرر از وي، عدم وجود دشمني دنيوي بين شاهد و طرفين دعوي، عدم اشتغال به تكدي و ولگردي میباشد، بدیهی است فقدان هر یک از هشت شرط ذکر شده از دلایل و جهات تجدیدنظرخواهی محسوب میگردد.
در مورد دلایل ابرازی باید دادگاه بهعنوان مرجع احقاق حق، به آنها رسیدگی کند و در صورت عدم توجه به دلایل ابرازی، فرد میتواند بیاعتباری رأی مذکور را درخواست کند. مثلاً دلایل ابرازی در دعوای اعسار عبارت است از شهادت شهود و اسناد و مدارکی که بر نداشتن مال دلالت دارد. در واقع شخص مدعی باید بر این اعتقاد باشد که قاضی به این دلایل توجه نکرده و به همین جهت دعوای اعسار او را رد نموده است.
در خصوص عدم صلاحیت قاضی در بالا به مواردی اشاره شد، لیکن از جمله موارد دیگر اینکه؛ دادرس سابقاً در موضوع دعواي اقامه شده بهعنوان دادرس يا داور يا كارشناس يا گواه اظهار نظر كرده باشد. همچنین بين دادرس و يكي از طرفين و يا همسر يا فرزند او دعواي حقوقي يا جزايي مطرح شده باشد و يا در سابق مطرح بوده و از تاريخ صدور حكم قطعي دو سال نگذشته باشد.
۷-۴- چگونگی تجدید نظرخواهی
امروزه با توجه به سیستم الکترونیکی شدن ثبت پروندهها، علاوه بر مرحله بدوی، ثبت دادخواست در مرحله تجدیدنظر نیز از طریق دفاتر خدمات قضایی صورت میپذیرد. سپس نسخه ثانی آن به ضمیمه مدارک به آدرس تجدیدنظر خوانده ارسال تا پس از اخذ پاسخ و تبادل لوایح، پرونده توسط شعبه بدوی به مرجع تجدید نظر ارسال گردد.
از لحاظ هزینه، هزینه دادرسی در مرحله تجدیدنظر به مانند واخواهی برابر با ۴ درصد محکومٌ به است. در حالیکه هزینه دادرسی دعاوی مالی در مرحله اعاده دادرسی و اعتراض ثالث مطابق هزینه آن در مرحله فرجام خواهی ۵ درصد محکومٌبه است.
نکتهای که باید به آن توجه نمود این است که پس از مرحله تجدیدنظر خواهی اصولاً آرای صادره قطعی خواهند شد و وارد مرحله اجرا میشوند.
از طرق عادی اعتراض به آراء که بگذریم، طرق فوقالعاده اعتراض نسبت به آرای محاکم عبارتند از: فرجامخواهی، اعاده دادرسی و اعتراض ثالث.
۷-۵-مهلت تجدیدنظرخواهی
مهلت تجدیدنظر خواهی برای افراد مقیم ایران بیست روز و برای افراد مقیم در خارج از کشور دو ماه است. با اینحال، تجدیدنظرخواهی پس از صدور رأی و قبل از ابلاغ آن نیز بلامانع است. زیرا حق تجدیدنظرخواهی با صدور رأی ایجاد میشود و تعیین مهلت برای تجدیدنظرخواهی، در واقع ایجاد موعدی برای خاتمه اعمال این حق است. مهلت تجدیدنظر نسبت به احکام غیابی، از تاریخ انقضای مهلت واخواهی آغاز میشود. بنابراین اگر حکم غیابی بهصورت واقعی ابلاغ شده باشد و محکومعلیه در فرجه قانونی واخواهی نکرده باشد، پس از خاتمه مهلت واخواهی، ۲۰ روز برای تجدیدنظرخواهی فرصت دارد.
چنانچه رأیی که بر علیه کسی صادر شده، از سوی شورای حل اختلاف باشد، ظرف ۲۰ روز مهلت تجدیدنظر خواهی از تاریخ ابلاغ آن وجود دارد، و مرجع تجدیدنظر خواهی حسب مورد، دادگاه عمومی حقوقی (در امور حقوقی) یا کیفری دو (در امور کیفری) همان حوزهی قضائی خواهد بود. چنانچه رأیی که به ضرر فردی صادر شده از سوی دادگاههای عمومی و انقلاب هر حوزهای باشد، مرجع تجدیدنظر خواهی، دادگاه تجدید نظر مرکز همان استان است.
بر اساس ماده ۳۳۹ قانون آیین دادرسی مدنی متقاضی تجدیدنظر باید دادخواست خود را ظرف مهلت مقر، از طریق دفاتر خدمات قضایی به دفتر دادگاه صادرکننده رأی یا دفتر شعبه اول دادگاه تجدیدنظر یا به دفتر بازداشتگاهی که در آنجا توقیف است، تسلیم نماید. هریک از مراجع یادشده در بالا باید بلافاصله پس از وصول دادخواست آن را ثبت و رسیدی مشتمل بر نام متقاضی و طرف دعوی، تاریخ تسلیم، شماره ثبت و دادنامه به تقدیم کننده تسلیم و در روی کلیه برگهای دادخواست تجدیدنظر همان تاریخ را قید کنند. این تاریخ، تاریخ تجدیدنظرخواهی محسوب میگردد.
۷-۶- تجدیدنظرخواهی در امور کیفری
بر اساس ماده ۴۲۶ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۱۳۹۲، دادگاه تجدیدنظر استان مرجع صالح برای رسیدگی به درخواست تجدیدنظر از کلیه آرای غیرقطعی کیفری است، جز در مواردیکه در صلاحیت دیوان عالی کشور باشد. این موارد مطابق ماده ۴۲۸ قانون مذکور شامل؛ آرای صادره درباره جرائمی است که مجازات قانونی آنها اعدام، قطع عضو، حبس ابد و یا تعزیر درجه سه و بالاتر است و جنایات عمدی علیه تمامیت جسمانی که میزان دیه آنها نصف دیه کامل یا بیش از آن است و آرای صادره درباره جرائم سیاسی و مطبوعاتی است.
جهات تجدیدنظرخواهی در ماده ۴۳۴ بیان شده که شامل موارد ذیل است:
الف- ادعای عدم اعتبار ادله یا مدارک استنادی دادگاه
ب- ادعای مخالف بودن رأی با قانون
پ- ادعای عدم صلاحیت دادگاه صادرکننده رأی یا وجود یکیاز جهات رد دادرس
ت- ادعای عدم توجه دادگاه به ادله ابرازی
همچنین بهموجب تبصره ماده فوق اگر تجدیدنظرخواهی به استناد یکی از جهات مذکور در این ماده به عمل آید، در صورت وجود جهت دیگر، به آن هم رسیدگی میشود.
در خصوص ادعای عدم اعتبار ادله یا مدارک استنادی دادگاه باید گفت؛ چه بسا در مواردی، دادگاه به ادلهای اشاره میکند که از لحاظ قانونی، فاقد اعتبار لازم و کافی باشد. مثلاً دادگاه به اقرار محکومعلیه یا شهادت شهود استناد کند اما این ادله، شرایط و اعتبار مورد نظر را نداشته باشد.
در خصوص ادعای مخالف بودن رأی با قانون، بهعنوان یکی دیگر از جهات تجدیدنظرخواهی میتوان گفت؛ به عنوان مثال، این احتمال وجود دارد که عمل مورد نظر، جرم نبوده یا از موارد مرور زمان باشد یا اینکه عناصر مادی و معنوی جرم، محقق نشده و رأی با موازین قانونی، مطابقت نداشته باشد.
در بند دیگری از ماده ۴۳۴ مبنی بر ادعای عدم صلاحیت دادگاه صادرکننده رأی یا وجود یکی از جهات رد دادرس نیز این مورد نیز از جهات تجدیدنظرخواهی است. به این معنا که بهطور مثال دادگاه انقلاب در موضوعی دارای صلاحیت است، لیکن دادگاه عمومی به موضوع رسیدگی میکند.
موارد مهمی که معمولاً موضوع تجدید نظرخواهی است؛ ادعای عدم توجه دادگاه به ادله ابرازی به عنوان یکی دیگر از جهات تجدیدنظرخواهی است که گاهی دلایلی وجود دارد که حاکی از عدم توجه اتهام است. بهعنوان مثال، متهم میگوید در زمان وقوع جرم، در مکان دیگری حضور داشته که امروزه اثبات آن، با توجه به ذخیره شدن اطلاعات در حافظههای کامپیوتری تا جاییکه برای دادگاه علم آور باشد، امری ساده بهنظر میآید. از جمله موارد دیگر اینکه، چنانچه در این خصوص متهم شاهدی معرفی کرده که مورد بی توجهی واقع شده و دادگاه وی را مجرم تشخیص داده در اینصورت، دادگاه با بررسی دلایل و مدارک موجود، حکم به تایید یا نقض دادنامه را صادر میکند.
از طرفی دیگر حسب مقررات فعلی، با هدف دقت بیشتر در چنین پروندههایی، در محکومیتهایی که مجازات زندان برای آنها پیشبینی شده، تعیین وقت رسیدگی، الزامی شده و رسیدگی دو مرحلهای بهصورت حضوری پیشبینی شده است.
بهعلاوه با توجه به ماده ۴۵۹ قانون فوق هرگاه دادگاه تجدیدنظر استان، محکومعلیه را مستحق تخفیف مجازات بداند، ضمن تأیید اساس حکم میتواند متکی به دلایلی مجازات او را در حدود قانون تخفیف دهد، هرچند محکومٌعلیه تقاضای تجدیدنظر نکرده باشد. بهعنوان مثال، ممکن است دادگاه، بهدلیل جوان بودن یا تاهل محکومعلیه یا نامناسب دانستن مجازاتی مانند حبس، به قصد اصلاح و بازگشت او به آغوش جامعه، وی را مستحق تخفیف بداند، چرا که از جمله سیاستهای قوه قضائیه، حبسزدایی و کاهش آمار زندانیان با توجه به آثار نامطلوب مجازات حبس است، در اینصورت دادگاه میتواند ضمن تایید حکم صادره، مجازات را در حدود قانون تخفیف دهد.
________________________________________________________________________________________________________
[۱] – در تعریف رأی قطعی گفته شده: حکمی که غیر قابل تجدیدنظر باشد قطعی است. رجوع کنید به متین دفتری، دکتر احمد، آیین دادرسی مدنی و بازرگانی، جلد ۲، انتشارات مجد، سال ۱۳۷۸، ص ۹٫
[۲] – مهاجری، دکتر علی، مبسوط در آیین دادرسی مدنی، جلد سوم، انتشارات فکرسازان، چاپ اول، سال ۱۳۸۷، صص ۱۸۳ و ۱۸۴٫
[۳] – شایان توجه است در نظریه شماره ۱۲۲۰-۲۱/۳/۶۲ اداره حقوقی قوه قضاییه آمده:” در صورتیکه طرفین در انتخاب کارشناس تراضی کرده باشند نظریه کارشناس مصون از اعتراض نبوده و طرفین میتوانند در مهلت مقرر نسبت به نظریه کارشناس اعتراض کنند و دادگاه نیز باید به اعتراضات واصله رسیدگی و حسب مورد اتخاذ تصمیم نماید.”
[۴] – البته علاوه بر جهات رد دادرس، از جمله موارد دیگری که میتواند صلاحیت قاضی رسیدگی کننده را زیر سؤال ببرد، موارد تخلفات انتظامی است که لاجرم رسیدگی به آنها در صلاحیت دادسرا و دادگاه انتظامی قضات است. بنابراین در این موارد دادگاه تجدید نظر نمیتواند مرجع رسیدگی به صلاحیت قضاوت در قاضی دیگری باشد. بلکه منظور از عدم صلاحیت قاضی مذکور در ماده ۳۲۹ قانون آیین دادرسی مدنی، همان جهات رد است. رجوع کنید به مهاجری، دکتر علی، مبسوط در آیین دادرسی مدنی، جلد سوم، انتشارات فکرسازان، چاپ اول، سال ۱۳۸۷، ص ۱۷۶٫