طنزگونه های حقوقی

۵) طنزگونه

پیامدهای به اشتراک گذاشتن حریم خصوصی در شبکه های اجتماعی

 

مقدمه: اقدس خانم داستان ما داشت سفره ناهار ظهر جمعه رو می چید و…، همزمان اعضای خونواده رو دعوت به نشستن دور هم می کرد…

اصغر آقا که شکمشو برای خوردن یک دست غذای پر چرب و چیلی آماده کرده بود، زودتر از همه دستا شو می شوره …وو خودشو به سفره می رسونه…

اصغر آقا (خطاب به بچه ها): بابا مگه نشنیدید غذا داره سرد می شه…

کامران (پسر خانواده، که حواسش حسابی به موبایلش بود): اومدم، اومدم…

منیژه (دختر خانواده هم که عمیقاً جذب صفحه موبایلش بود): لطفاً منو صدا نکنید دستم بنده…بعداً میام…

اقدس خانم( که نیمروز زحمت تدارک سفره رو کشیده بود)

و اصغر آقا: هم که روز پیش رفته بود میدون و کلی از خرید مواد اولیه سفره خسته شده بود، (همزمان با صدای بلند)

می خواستیم حداقل نیم ساعت هم که شده، کنار هم باشیم و برای یک هفته دیگه بهم انرژی مثبت بدیم…

اصغر آقا: خودم کردم که لعنت بر خودم باد..!!

اقدس خانم: چرا روز جمعه ای خودت رو لعنت می کنی، مگه چی شده…!

اصغر آقا: این ماس ماسک رو میگم…

اقدس خانم: کدوم ماس ماسک…!

اصغر آقا: بابا همین موبایل رو می گم…

ناگهان همزمان کامران و منیژه می رسند و …

کامران: بابا من یه شغل دائمی پیدا کردم لطفاً شماره حساب بانک رو …همراه با کد ملی رو به من می دی؟… من رمز کارت عابر بانک خدومو دادم…

منیژه: منم بالاخره قل خودمو پیدا کردم و بناست باهم ازدواج کنیم…

اصغر آقا و حشمت خانم که از عصبانیت داشتند منفجر می شدند…جملاتی رو زمزمه کردند…و…

روز بعد در جلوی میز مشاور….

سعید آقا (خطاب به اصغر آقا): اتفاقاً چند روز پیش بود که به مادر جون گوشزد کردم که کمی سواد و اطلاعاتتون رو ببرید بالا…دیگه عصر، عصر فناوری اطلاعاته…

اصغر آقا، که حسابی خونش به جوش اومده بود و زیر لب دائماً می گفت، خود کرده را تدبیر نیست، با صدای بلند پرسید آخه…اونها من رو قانع کردند که سیستم پیام رسان های فوری هم مجانیه، هم سریعه، آنلاین و برخطه…و هم…

آقا سعید: احسن به شما خوب به کارکرد دو گانه ابزار های تکنولوژی های روز اشاره کردید…

اصغر آقا: مگه خودروست که دو گانه سوز باشه…!!!

آقا سعید (خطاب به هر دو): ببینید… قبول کنید که بخاطر به روز نبودن، نظارت درستی رو بچه ها نداشته اید…

اصغر آقا: بابا بچه تو قنداقه…

اقدس خانم: اینقدر شلوغش نکن بذار ببینم حالا که زحمت تربیت یه مشاور خوب و شیر حلال خورده رو کشیدم،..از اینکه اینقدر از فرهنگ سازیپر کردن فاصله بین نسلها… دیگه چی بود…هان…یادم اومد،… همزبونی با جوونای امروزی میگه…، منظورش چیه؟؟!!

آقا سعید: اجازه بدید بنده چند جلسه با بچه ها صحبت کنم… تا به اونا گوشزد کنم وقتی در و پنجره خونه رو باز بذاریم، فرصتی برای سوء استفاده آقا دزده می شه…، و همین قواعد هم در دنیای مجازی حاکمه… که چگونه صیاد هایی در کمین من و تو نشستند… تا دزد مال و جان و ناموس ما بشند…!!!

اصغر آقا، در حالیکه داره دفتر مشاور رو ترک می کنه: الان می رم کلونتری شکایت کنم…

آقا سعید: نه آقا جون، اجازه بدید من بچه ها رو توجیه می کنم… که چگونه با پلیس فتا مسئله رو در میون بگذارن…

اصغر اقا: پلس فتا…دیگه چه صیغه ایه!!!

آقا سعید: اون با من…برید به سلامت…امشب برنامه داریم…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا