حقوق و فرهنگ

چگونگی تقویت روحیه خودباوری و اعتماد به نفس در فرزندان

مقدمه: در موضوع آموزش های کاربردی نسبت به نونهالان و نوجوانان در یک نگاه عمیقی، باید اذعان داشت برای به فعلیت رساندن استعداد‎های بالقوه آنها ما پدر و مادر ها مطالعات کمی داریم. این در حالی است که ضمن اینکه امروزه نیاز ظرفیت سازی مادی و معنوی امری ضروری است، آشنایی با روشهای تربیتی نیز امری اجتناب ناپذیر است.

در این راستا  سه روش وجود دارد که می‎تواند کمک موثری به تحقق فرهنگ خود اتکایی در کودکان و نوجوانان بکند. اجازه بدهید در ابتدا مقایسه ای کوتاه از محتویات داستانک های دوران مدرسه در سه کشور نمونه داشته باشیم تا سپس در ادامه به برتری هر یک از روش های سه گانه بپردازیم.

طرح مسئله: علیرضا عابدین (روان شناس) در پژوهشی به بررسی و تحلیل داستان‌های کتاب فارسی کلاس اول در ایران و مقایسه آن با داستان‌های کتاب زبان کلاس اول در دو کشور شرقی و غربی یعنی چین، به عنوان نماینده فرهنگ جمع‌گرا و آلمان، به عنوان نماینده فرهنگ فردگرا پرداخته  است.

وی به این منظور تمامی داستان‌های کتاب فارسی اول ابتدایی در ایران، شامل ۵١ داستان منتشر شده در سال ١٣٩١، همچنین ۴۴ داستان از داستان‌های کتاب کلاس اول چین و ٢۶ داستان از مجموعه چهار کتاب کلاس اول آلمان را به عنوان نمونه پژوهشی انتخاب کرده است.

نتایج این پژوهش نشان می دهد نیازهای «پیروی » و اطاعت در ایران«پیشرفت » در آلمان و «مهرورزی » در چین، سه نیاز اول و اصلی در سه کشور هستند.

نیاز به «پیروی » و اطاعت  به دو نوع «تسلیم » و «احترام » تقسیم شده است.

نیاز «مهرورزی » پرتکرارترین نیاز در چین است که به شدت با ساختار جمع‌گرای شرقی مطابقت دارد.

در مرتبه‌های بعدی نیاز «فهمیدن » و همچنین نیاز به «ارائه و بیان » در چین قراردارند.

به طور خلاصه می‌توان گفت کودک چینی به دنبال آن است که مهر بورزد، بفهمد و بفهماند.

بعد از این سه نیاز که اساساً در ارتباط با دیگران (نیازهای جمعی) معنا پیدا می‌کنند، نیازهای شخصی‌تر مثل «پیشرفت » و «بازی » در چین، ظهور می‌کنند.

این در حالی است که بروز نیازها در آلمان درست  وارونه چین است.

در آلمان نیاز به «پیشرفت »، «بازی» و «شناخت » که نیازهای فردی و معطوف به خود هستند، در درجه اول قرار دارند و بعد از آنها نیاز «پیوندجویی » ظهور می کند.

بنابراین کودک ایرانی می‌آموزد طلب‌کننده و گیرنده (مصرف کننده و تنبل) باشد.

کودک چینی اما می‌آموزد دهنده و بخشنده (تولیدکننده و کارگر) باشد

در حالی که کودک آلمانی اساساً چیزی طلب نمی‌کند ( استقلال طلب) است.

بر این پایه می‌توان نتیجه گرفت کودک ایرانی در کتاب درسی خود یاد می‌گیرد که مطیع و سربه زیر باشد.

نگاه کودک ایرانی یا به سمت پایین است و یا از پایین به بالا نگاه می‌کند.

نگاه کودک چینی به اطراف است و یک نگاه دایره‌وار دارد.

ولی کودک آلمانی یک حرکت و نگاه رو به جلو و هدفمند دارد.

او به یک نقطه و هدف چشم می دوزد و تنها برای رسیدن به‌ آن در یک خط سیر مشخص می کوشد و در نهایت هم موفق است.

راهکارهای موجود در جهت تربیت نسلی پویا

مهم ترین نکته ای که باید در تربیت فرزندان مطمح نظر قرار گیرد اینکه؛ بسیاری از والدین تصور می کنند که هنگامی که از تربیت و پرورش فرزندان گفتگو می‎شود، آنان تکلیف دارند که فقط به تامین خوراک و پوشاک و پرداخت هزینه های تحصیلی آنها بپردازند.

این در حالی است که علاوه بر موارد مزبور، و صرفنظر از ضرورت هم صحبتی و ملاطفه و … با آنها، که البته در زمره آموزش های مستقیم بحساب می آید، باید به الگوپذیری آنان از عوامل محیطی نیز توجه شود. زیرا فرزندان ما قبل از اینکه از گفتار ما الهام بگیرند، از رفتار ما می آموزند.

مضافاً اینکه امروزه با ظهور رسانه های جمعی و دسترسی کودکان به ابزار های تکنولوزی های نوین، نقش آموزش های غیر مستقیم پررنگ تر شده است. ضمن اینکه چنانکه ذیلاً خواهیم گفت، خود آنان نیز نیازمند آموزشهای بعضاً جدّی هستند.

از جمله نمونه های آن، این استکه؛ بعضی از والدين امروزی بدلیل میل به رفاه طلبی به این جهت که زیر بار مسئوليت نروند، از فرزند آوری شانه خالی می کنند. بهمین لحاظ، پدیده فرزند آوری برای برخی از زوج‎های جوان به تابویی تبدیل شده است. لیکن با لحاظ اینکه انسان برحسب فطرت، جمع طلب است و به طور طبيعي از انزوا و تنهايي گريزان، لذا باید تن به توسعه و تکثیر نسل خود بدهد.

لهذا لازم است بدانیم که نیاز به حد اعلای حوصله، صبر، خوش خلقی، کاردانی، عشق، بينش، آگاهی و دانش دارد، لیکن در عین حال که به ارضاء حس ابوت و بنوت (یعنی بابا شدن و نیز حس زیبای مادری) کمک می‎کند، تجربه شیرینی در مسیر کمال تلقی می‎شود. زیرا ضمن اینکه به اشباع غرائز ذاتی انسان کمک می‎کند، به لحاظ اینکه ثمراتی بنام “باقیات الصالحات” در پی دارد، بهترين پاداش و تجربه شادِ يک عمر بحساب می آید.

البته باید اذعان داشت، در این مسیر، بر اساس طرز تلقی و نوع نگاه، از خانواده ای به خانواده ديگر تفاوت دارد. لیکن حسب ضرورت ها و اقتضائات امروز، در هر موقعيتی می توان و لو با آزمون و خطا در اعتقادات خانواده ها تغييراتی را انتظار داشت، مشروط بر آنکه افراد خانواده متوجه احتياج به تغيير شوند و راه اجرای آن را بيابند. لذا این امر در صورتی ممکن و میسر خواهد شد که پدر و مادر به مانند فرزندشان، مخاطبینی آماده آموختن شوند. در این رابطه شاید بیان برخی شرایطی را که یک کودک طی دوران زندگی در آن بسر می‎برد، به این هدف کمک کند.

توصیف محیط های پنجگانه تربیتی

اول: مهمترین آن کانون خانواده است که به نحو بدیهی در شکل‎گیری شخصیت هر فردی تأثیر بسزایی دارد. بنابراین با توجه به اهمیت پرورش در سال‌های اول زندگی، بر کسی پوشیده نیست که این مهم، شايد از جمله معروف قديمي ترها که «بچه هر چه دارد از قنداق است» بهتر قابل درک باشد، که علاوه بر عوامل وراثتي، به تأثيرپذيري کودکان در تحصيل صفات اکتسابي نیز، دلالت دارد.

دوم: محیط مدرسه و دبیرستان و تأثیر پذیری از اولیاء و مربیان، به ویژه همکلاسی ها و دوستانی است که اگر مورد نظارت خانواده ها واقع نشوند، چه بسا اثرات تربیتی آنها را خنثی کنند.

سوم: محیط دانشگاه و مراکز آموزش عالی است که با توجه باینکه مقارن با دوران پر شور جوانی است، بمراتب از دوران پیشین خطرناک تر است.

چهارم: محیط جامعه که، بعنوان پایه ارتباطات مطلوب و یا نا مطلوبی است. البته با نگاهی عمیق باز هم نقش اولیاء خانواده است که سرنوشت آینده را رقم می زند و لذا به تناسب هر دوره ای، شرایط و اقتضائات خاصی دارد که با درایت صحیح والدین قابل برنامه ریزی است.

پنجم: امروزه شوربختانه عامل دیگری که باید به محیط‎های فوق اضافه شود، فضای مجازی است که با سرعت و اقبال عمومی شرایط سنی را در نوردیده و نه تنها به رژیم زندگی روزمره همگان راه یافته، بلکه به همراه تولد سيستم هاي آموزشي هوشمند، فضاهاي آموزشي سنتي يعني نظام گچ و تخته را تحت تأثير قرار داده است. لهذا تکنولوژي هاي ارتباطي جديد در فضاي مجازي، ديوار و حصار مراکز آموزشي را در هم شکسته و نظام آموزشي را از انحصار در آورده است.

البته از دید مثبت بدیهی است که در شرایط فعلی، دسترسي به منابع هر رشته سهل و آسان شده و يادگيري با محوريت انجام تکاليف گذشته به وسيله دانش آموزان و دانشجويان، به انجام تکاليف در فضاي ديجيتالي تبديل شده است.

لیکن عدم توان پاسخگويي اساتيد و معلمان به سؤالات دانش آموختگان که، تحت تأثير عوامل فوق به بلوغي زودرس دست يافته اند، موجب بروز برخي مسائل جديد گرديده بدين صورت که اولاً: فراگيران به لحاظ کمبود امکانات در فضاي مدارس و دانشگاه ها احساس تنگي مي کنند، ثانياً، کادر آموزشي به مثابه گذشته ديگر قادر به مقاومت در برابر موج حاصل از تغييرات جديد نيستند. ثالثاً: تلاش هاي آنان از طريق آموزش ضمن خدمت با هدف تطبيق پذيري با ابزارهاي نوين، به چالش کشيده و نتيجتاً روز به روز شکاف بين آنان و نيازهاي کاربران افزايش مي يابد. اين در حالي است که مشابه همين مسائل، ساير محيط هاي تربيتي از نهاد خانواده تا سازمان هاي آموزشي را تحت تأثير قرار داده، و ضمن کم رنگ کردن نقش والدين و فرزندان در خانه، متوليان فرهنگي کشور را نيز به موضع انفعالي کشانده است.

علاوه بر اين، رسانه هايي از قبيل صدا و سيما، روزنامه و ديگر نشريات در مقابل ظرفيت هاي امروزي تلفن همراه، که پيامک هاي متني و صوتي و نيز تصويري را به مخاطبين انتقال مي دهد، کارکرد متفاوتي نسبت به گذشته يافته اند.

اينک از آن جايي که ابزارهاي فوق هريک به نوبه خود، کارآيي گسترده و سريعي در انتقال مفاهيم و تغيير رفتارهاي اجتماعي دارند، از جمله رویکردهای قابل توصیه برای شبکه نهال و نوجوانان این است که شيوه هاي آموزشي و تربيتي در انتقال مهارت هاي زندگي به نسل جوان، به تحولي اساسي اعم از محتوايي و شکلي دست یابد.

سایر تکالیف و وظایف پدران و مادران

اولاً: پدران و مادران امروزی باید بدانند فرزندان آنها، در سنین جوانی که عصیان، طغیانگری، غریزه، هیجان و احساس بر عقلانیت غلبه دارد، بسر می‎برند. لهذا در همین جا باید چاره ای بیاندیشیم که به مصداق “الانسان حریص علی ما منع” ضمن اینکه از تحریص آنان به ورطه های سقوط پیشگیری کنیم.، ببینیم از چه روش و ابزارهایی باید استفاده کنیم.

ثانیاً: باید اذعان شود که در شرایط فعلی، علاوه بر کودکان، والدین نیز نیاز دارند تا تحت آموزش‌های مناسب در خصوص چگونگی فرزند پروری قرار گیرند تا فرزندان خود را به نحوی که در آینده فردی سالم و معتقد باشد، پرورش دهند.

در واقع، نیاز به آموزش پدران و مادران از آنجا ناشی می‎شود که، برخی از اولياء در وضعی هستند که خيلی از مواردی را که انتظار دارند به فرزندانشان تعليم دهند، خود، هنوز نياموخته اند. مثلا” پدر يا مادری که هنوز نیاموخته از چه راهی بر اعصاب خود مسلط شود، نمی‎تواند به فرزندشان بياموزد که چگونه خود را در مقابل خشم کنترل کند. در مثالی دیگر، اولیایی که بهداشت فردی را رعایت نمی کنند و یا در انجام فرایض دینی سهل انگاری دارند، نمی توانند فرزند خود را وادار به مسواک زدن و یا انجام تکالیف مذهبی نمایند. هم چنین در فرض اینکه، قطع به یقین پدری و مادری که ساعات کمی را به مطالعه اختصاص می دهند، نمی توانند از فرزندشان انتظاری بیش از این داشته باشند. بنابراین بخوبی روشن است که اگر الگوهای تقلیدی کودک در محیط خانواده، الگوهای مناسب و سالمی نباشند، کودک را با چالشهایی روبرو خواهند ساخت.

ثالثاً: بدنبال گسترش وسایل ارتباط جمعی و بویژه شبکه های رنگارنگ اجتماعی یکی از معضلات جامعه ما در رابطه با فرزندان، نداشتن وقت کافی در هم صحبتی با آنهاست. نقش این وسائل بگونه ای شده که از یکطرف انس فرزندان با بازیهای انفرادی رایانه ای موجب دوری آنان از بازی های گروهی با هم سن و سالهای خود شده، و از طرف دیگر عادت غیر متعارف برخی والدین با فضای مجازی باعث خلأ عاطفی بین آنان گردیده، گرچه به ظاهر در زیر یک سقف زندگی می کنند. از جمله آفات دیگر این شیوه اینکه، این امر نه تنها مهارتهای ارتباطی فرزندان را در بزرگسالی از آنان سلب می کند، بلکه بلحاظ عدم خودباوری و اعتماد به نفس، آنان دچار مشکل می شوند.

رابعاً: امروزه زندگی خیلی از خانواده ها تلویزیون محور شده و حتی نحوه چیدمان دکور منزل ها به سمت آن می باشد. در حال حاضر، حتی ساعت صرف غذای ما همراه با کودکان با برنامه های تلویزیونی تنظیم می شود. اگر از تأثیر گذاری منفی بسیاری از سریال های مخصوص بزرگسالان بر کودکان بگذریم، حتی برخی اخبار را هم نباید در کنار کودکان رصد کنیم. زیرا با این وصف اجازه نمی دهیم آنها کودکی کنند.

این در حالی است که در دهه گذشته به طور معمول میانگین کمتری در خانه ها از رسانه هایی مانند اینترنت و تلفن همراه استفاده می شد و در وقت گذاردن برای اعضای خانواده اهتمام بیشتری صورت می گرفت. در واقع استفاده بهینه تری از اوقات در منزل، وجود داشت و از کنار هم بودن و توجه به اعضای خانواده لذت بیشتری برده می شد.

بنابراین، محیط ارتباطی کودکان نیز، که تا دیروز شامل خانواده و افراد مرتبط یعنی دوستان و بستگان بود، اگر در بعضی موارد با فضای گسترده تری به مانند ماهواره در آمیخته شود، نو نهالان را به بلوغ زودرس نزدیک و از این رهگذر الگوهای ذهنی اوّلیه کودک به سوی مسائل نامطلوبی دلالت می شود که، به راحتی می توان آینده نه چندان دور آنان را حدس زد. بدین صورت که نه تنها دچار مشکلات عدیده روحی و روانی و از همه مهم تر، اخلاقی خواهند شد، بلکه به لحاظ اینکه تقلید از الگو، به کودک این اجازه را می دهد که رفتارها و نگرش های متناسب با محیطی را که در آن زندگی می کند یاد بگیرند، وضعیت چندان مطلوبی در انتظار آنان نمی باشد.

خوشبختانه، یکی از پدیده هایی که به زندگی امروزی خانواده ها وارد شده، فرهنگ مشاوره و بهره گیری عملی از تجربیات علمی و کاربردی برخی از روانشناسان است، که به حوزه مشاوره های حقوقی نیز قابل سرایت است. امری که شاید در دهه های گذشته، جامعه ما بر این باور غلط پافشاری داشت که فقط محجورین و افراد سفیه نیاز به مشاوره دارند. از طرفی دیگر با گسترش تکنولوژی فناوری اطلاعات و اینکه عرضه تجربیات کارشناسان قابل اعتماد به سهولت در تقویم برنامه های رسانه های دیداری، شنیداری و مکتوب قرار گرفته، لهذا فرصت مغتنمی را فرا روی نسل جاری گشوده، تا علیرغم وجود هر معضل پیچیده ای بتواند به راه حلی اساسی دست یابد. و لذا کمتر خانواده ای است که نتواند برای برون رفت از هر گونه مشکلی و یافتن راههای ممکن از ظرفیت های وسائل ارتباط جمعی، استفاده نکند.

سخن پایانی

بدون اصل تقسیم وظایف، تفکیک نقش ها و کارکردها، اصلی لازم و مقبول در هر نهادی است و نهاد خانواده هم از این امر مستثنی نیست، لذا تضمین بقاء و دوام آن منوط به پذیرش و اعمال تفاوت در حوزه مسوؤلیّت ها و کارکردها می باشد. بر این اساس، چنانچه قائل به این اصل باشیم که زن و مرد هر یک بنا بر اقتضائات جسمی و روحی خود نقش و کارکرد متفاوتی دارند، لذا این باور غلط زیر سؤال می رود که لازمه تحقق عدالت، حقوق و تکالیف مساوی و برابر است. به همین جهت این امر پایه و مبنای پذیرش تفاوتهایی در ایفای وظایف خانوادگی است که از عوامل مهم در تحکیم خانواده بحساب می آید.

با همین استدلال در تربیت فرزندان نیز باید همین تفاوتهای فطری و غریزی در برخورد با آنان مورد لحاظ واقع شود و بر پایه آن تربیت دخترانه یا پسرانه اعمال شود تا برای پذیرش نقش های متناسب با جنسیت و مقتضیات تکوینی خویش آماده شوند. و هر کدام باعتبار جنسیت خود به ظرفیت های بهتری دست یابند تا در مسیر زندگی مشترک خانوادگی، قادر به ایفای وظایف ویژه و پذیرش نقش های متمایز باشند.

بهترین نمونه این است که هر کودکی در دوران اولیه زندگی خود با نقشی که طبیعت به آنها اعطاء کرده، انس بیشتری دارند. این امر حتی بدون دخالت بزرگترها، در بازی های کودکانه هنگام انتخاب اسباب بازی بچه ها ظهور و بروز دارد. بطوریکه نوعاً عروسک ها و وسائل آشپزی مورد انتخابی دختران می باشند و پسران نوعاً بازی با ماشین و وسایل هیجان انگیز را ترجیح می دهند. بر همین اساس هنوز در خانواده هایی که همواره بر آماده نمودن فرزندان خود در نقش های خدادادی تأکید دارند و بطور مثال امر خانه داری و میزبانی را به دختران خود می سپارند و در آموزش دادن مسئولیتهای بیرون از خانه و نیز مهارتهای شغلی بر روی فرزندان پسر اصرار می ورزند، هنگام تشکیل خانواده به موفقیت های بیشتری دست می یابند.

بدین ترتیب و در شرایط کنونی، آثار پا فشاری های افراط گونه بر امر تحصیلات عالی دختران (نه کسب علم) با هدف راه یابی آنان به بازار کار مشهود می باشد، که در برخی موارد با وظایف همسر داری در تعارض قرار می گیرد. مضافاً اینکه عواقب دیگر این پا فشاری های غیر منطقی این است که با شعار تساوی حقوق زن و مرد، برخی از دختران جوان را به اشتغال در مشاغل سخت وا داشته و با داشتن استقلال به ظاهر مالی از امر ازدواج و حفظ جایگاه طبیعی مادر شدن، سر باز می زنند. [۱]

[۱] – جهت مطالعه بیشتر به جلد اول کتاب “حقوق جامع شهروندی”، انتشارات فکر سازان مراجعه فرمایید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا